جدول جو
جدول جو

معنی خرد کردن - جستجوی لغت در جدول جو

خرد کردن
ریز کردن، کوبیدن و نرم کردن
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
فرهنگ فارسی عمید
خرد کردن
(بَ جَ دَ)
بقسمتهای ریزه ریزه شکستن. به اجزاء کوچک شکستن. شکستن بقطعات خرد. بقطعات کوچک بریدن. (یادداشت بخط مؤلف). تصغیر. (دهار). اصغار. (تاج المصادر بیهقی) :
بامها را فرسب خرد کنی
از گرانیت گر شوی بر بام.
رودکی.
بدان گرزۀ گاوسر دست برد
بزد بر سرش ترک را کرد خرد.
فردوسی.
بزخمی کزوغ وراخرد کرد
چنین حرب سازند مردان مرد.
عسجدی (از آنندراج).
چنان بلطف همی پرورد که مروارید
دگر بقهر چنان خرد میکند که سفال.
سعدی.
- خرد کردن پول، پولی با قیمتی بیشتر را بچند پول کم قیمت معادل آن بدل کردن و آنرا دادن و پولهای کوچک تر در عوض ستدن.
- خرد کردن سبزی یا گوشت یا قند، بقطعات ریز بریدن آن.
- خرد کردن هیزم، بقطعات کوچک شکستن آن.
- سبزی خرد کردن برای کسی، چاپلوسی کردن برای او
لغت نامه دهخدا
خرد کردن
((خُ کَ دَ))
از هم پاشیدن، ریزریز کردن، کشتن، نابود کردن
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
فرهنگ فارسی معین
خرد کردن
ریزریز کردن، شکستن، له کردن، درهم شکستن، نابود کردن، تبدیل کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خرد کردن
لسحقٍ
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
دیکشنری فارسی به عربی
خرد کردن
Crunching
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
خرد کردن
croquer
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
خرد کردن
crujir
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
خرد کردن
хрустящий
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
دیکشنری فارسی به روسی
خرد کردن
knirschen
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
خرد کردن
хрумтіти
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
خرد کردن
chrupać
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
خرد کردن
咬的
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
دیکشنری فارسی به چینی
خرد کردن
estalar
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
خرد کردن
scricchiolare
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
خرد کردن
mengerikan
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
خرد کردن
कुरकुराना
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
دیکشنری فارسی به هندی
خرد کردن
kraken
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
خرد کردن
کرنچ کرنا
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
دیکشنری فارسی به اردو
خرد کردن
চূর্ণ করা
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
خرد کردن
kusaga
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
خرد کردن
çıtırdatma
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
خرد کردن
바삭거리다
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
خرد کردن
เคี้ยว
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
خرد کردن
לכרסם
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
دیکشنری فارسی به عبری
خرد کردن
カリカリする
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرد کردن
تصویر گرد کردن
کنایه از جمع کردن، فراهم آوردن، گلوله کردن، مدور ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرد کردن
تصویر گرد کردن
گرد و خاک برپا کردن، برانگیختن گرد و غبار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرد کردن
تصویر گرد کردن
فراهم آوردن، جمع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرد کردن
تصویر طرد کردن
سپز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خورد کردن
تصویر خورد کردن
ریزه ریزه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرده کردن
تصویر خرده کردن
پایمال کردن نابود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درد کردن
تصویر درد کردن
احساس دردی در عضوی از اعضای بدن، پایم درد میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرد کردن
تصویر گرد کردن
((گِ کَ دَ))
جمع کردن، فراهم آوردن، سر راست کردن، روند کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درد کردن
تصویر درد کردن
Ache
دیکشنری فارسی به انگلیسی